دیوان شعرم را برای تو سرودم
گردد فدای چشم ناز تو وجودم
این بوده رویا و خیال و آرزویم
ای کاش من هم دلبر قلب تو بودم
*************
همیشه با یکی درد و دل کن که دو چیز داشته باشه:
یکی درد...
یکی دل...
*************
این فاصله ها که بین ما بسیارند از بودن ما کنار هم بیزارند
یک روز برای دیدنت میایم اما اگر این فاصله ها بگذارند . . .
*************
تو ای زیبا ترین نیلوفر من
بخوان غم را تو از چشمان خیسم
بدان این روی زرد از دوری توست
که سر بیرون زد از خاکستر من
*************
همین که تو میدانــی دوستت دارم
کافیست …
بگذار خفه کند خودش را
دنیا
*************
نمیدانم به مسافر دل بستم
یا
مسافر شد آنکه به او دل بستم !!!
*************
با تو غزل ستاره ها نورانیست
دل در نگاه تو زندانیست
نگذر ز بهار باغ احساس چون بی تو
تمام لحظه ها بارانیست
*************
چرا می گویند « ها » نشانه جمع است ؟
وقتی با « تن» جمع ببندی...
“تنها” خودت می مانی و خودت!!!
*************
با چشمک یک ستاره عاشق شده بود
با ساده ترین اشاره عاشق شده بود
شب رفت و ستاره اش به فردا پیوست
افسوس که او دوباره عاشق شده بود
*************
تو بگریزی از پیش یک شعله ی خام
من ایستاده ام تا بسوزم تمام